به نام خدا
بر همه چیزی کتابت بُوَد ،
مگر
بر آب
و اگر گذر کنی بر دریا،
از خون ِ خویش
بر آب
کتابت کن
تا آن کز پی تو در آید
داند که
عاشقان و
مستان و
سوختگان رفته اند.
"شیخ ابوالحسن خرقانی"
مهم است که برای چه "کتابت " کنی.برای چه کلمه خرج کنی.کلمه حرمت دارد.
کلمه مقدس است
می نویسی تا...؟یا می نویسی تا آن کز پی تو در آید داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفته اند؟
تکلیفت را با خودت مشخص کن ،پس آنگاه:
از خون خویش بر آب کتابت کن
موفق تر باشی
به نام خدا
یکی از مسائلی که ممکن است ذهن بعضی نویسندگان و داستان نویسان را به خود مشغول کند،وبلاگ نویسی است.این که اصلا وبلاگ نوشتن کمکی به نویسنده می کند و یا بر عکس به نویسنده آسیب می زند سوالی ست که شاید هیچ کس جواب قاطعی برایش نداشته باشد.
نویسنده ها ی مختلف هم هر کدام در این مورد نظراتی داشته اند.بعضی معتقدند راحتی نشر اثر در وبلاگ و ارتباط بی پرده و مستقیم با مخاطب می تواند به نویسنده کمک کند تا یاد بگیرد به عکس العمل ها و نظرات خوانندگانش احترام بگذارد.بعضی دیگر معتقدند وبلاگ نوشتن اشتیاق نوشتن و برخورد با سوژه ی جدید را از نویسنده می گیرد و نویسنده نمی تواند همان شور را در داستان هایش داشته باشد.
از طرفی خطری که نویسنده را تهدید می کند درگیر شدن با حواشی و بحث ها و مسائلی ست که می تواند در نوشتنش اثر منفی بگذارد.
از آن طرف بعضی معتقدند وبلاگ نویسی مثل هر نوع نوشتن دیگر به نویسنده برای رشد کارهایش کمک می کند.نویسنده باید بنویسد و وبلاگ هم شکل خوبی از نوشتن است ،مثل خاطره نویسی.
همین طور وبلاگ راه ارتباطی خوبی بین نویسنده و مخاطب برقرار می کند.نویسنده می تواند از این طریق کتاب هایش را معرفی کند و مخاطب هم می تواند از این راه با نویسنده های مورد علاقه اش در ارتباط باشد .
از نظر من داستان نویسی با وبلاگ نویسی زمین تا آسمان فرق دارد.وبلاگ نویسی خود یک رشته ای از نویسندگی ست.
مثل مقاله نویسی،خاطره نویسی وداستان نویسی رشته ای هم به نام وبلاگ نویسی داریم.لزوما یک داستان نویس یا مقاله نویس خوب یک وبلاگ نویس خوب نمی شود و همینطور یک وبلاگ نویس موفق و پر مخاطب لزوما یک نویسنده ی خوب از آب در نمی آید هر چند هر دو ممکن است و اگر باشد که چه بهتر!
برای داستان نویسان ،وبلاگ مثل یک شمشیر دو لبه است.نمی خواهم قضیه را اینقدر خشن نشان دهم اما به نظر من واقعا هست.به همین شدت.
می تواند کمک کند به نویسنده برای شناخته شدن و بهتر نوشتن و از طرفی می تواند علتی شود برای خشک شدن قلم نویسنده.
پ.ن :وبلاگ که می گویم بقیه ی صفحات مجازی را نیز شامل می شود.
پ.ن2:انگار باید همیشه باران ببارد تا من دستی به این صفحه بکشم
همیشه نویسا باشید و
موفق تر
خدایا
به حق آسمان
به حق باران
به حق همین قطره که از لای انگشتانم سر می خورند
به حق آن تکه ابر کوچک سرگردان
به حق این دانه ی شن که با قطره ای سیراب می شود
دلمان را به خودت وصل کن تا آرام شود
خدایا
به حق ابرها
به حق شکافی که لای ابرها باز می شود و آبی آسمان در آن پیداست
به حق باد
که ابرها را دسته جمعی به حرکت وا می دارد
به حق نسیم
که چادرنمازم را توی صورتم تکان می دهد
به حق عکس ابرها
روی شیشه ی پنجره ی خانه ی مردم
دلمان را به خودت وصل کن
تا
آرام شود
پ.ن: باز هم باران گرفت و دلم...
به نام خدا
موقع نوشتن لحظاتی وجود دارد که مردم به آن "الهام" می گویند.
در این لحظات افکار به صورت مفاهیم تصویری به ذهن نویسنده هجوم می آورند و نویسنده ی توانا کسی ست که بتواند این تصاویر را به شکل نوشته در بیاورد.
این تفکر تصویری که از لایه های مختلف نیمکره ی راست مغز به سمت نویسنده جاری می شوند گاهی افکار ، عقاید و خاطراتی را به همراه دارند که شما به عنوان نویسنده دوست ندارید درباره اش حرف بزنید یا نمی خواهید آن را فاش کنید. شاید حتی رازی را با خود همراه داشته باشد که دوست ندارید به کسی بگویید.
اما مهم این است که در آن لحظه اصلا خودتان را سانسور نکنید.
بگذارید رود زلالِ نوشتن در شما جاری شود ، هیچ سدی جلوی آن قرار ندهید.بعد از نوشتن به اندازه ی کافی زمان خواهید داشت که چیزهایی را که نمی خواهید گفته شود، حذف کنید یا تغییر دهید یا در لایه ها و لفافه هایی بپیچید و نمایش دهید. مهم این است که در لحظه ی نوشتن اصلا به آن فکر نکنید و افکارتان را پس نزنید .
ممکن است همراه این افکار پس زده شده ، ایده های طلایی تان هم خودشان را به عقب بکشند و دیگر به سراغتان نیایند.
پس با آغوش باز آنها را پذیرا باشید.
مجبور نیستید همه ی آنها را به همه نشان دهید
اما
اجازه دهید همه ی آنها خودشان را به شما نشان دهند.