• وبلاگ : دريا و من
  • يادداشت : وبلاگ نوشتن يا وبلاگ ننوشتن!
  • نظرات : 3 خصوصي ، 27 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    سلام .با گفته هاي شما موافقم .
    با يک غزل "رضوي " بروزم خوشحال مي شوم نظر بدي.
    يا علي مدد.

    با سلام
    با يک غزل اعتراضي جديد ( مي شود ...) به روزم
    منتظر نقد و شنيدن ديدگاه هاي شما هستم
    کرم نما و فرود آ[لبخند][گل]
    پاسخ

    حتما
    سلام.
    خب البته اين بحث جنبه هاي مختلفي دارد، مثلا کسي از روي دغدغه مندي در اين فضا مي نويسد و کسي براي ارتباط بيشتر و البته خيلي دسته بندي هاي ديگر. اما اشتراک همه اينها ديده شدن است و به قول بچه بودن. اما اين فضا در ذات خود - گرچه قابل بار کردن خلاقيت و هنرورزي است - فضايي جدي نيست به وي‍ژه براي خلق جهان داستان که يکرنگي و تامل و باورمندي و باورپذيري شرط ورودش است.
    به هر صورت به نظر بنده - البته ممکن و محتمل است که دوستان بسياري به عنوان ابزاري کارآمد به اين فضا بنگرند - نويسنده و هنرمند که کارش آفرينش اثر خلاقه است بايد حواسش باشد که کارکرد اين فضا و آورده هايش در چه حد و اندازه ايست. مي توانم اين فضا را به عنوان ويترين يا ايجاد ارتباط و گفتگو بپذيرم اما به عنوان يک محرک توليد اثر خلاق نه و به عنوان فضايي جدي براي نوشتن داستان هرگز.
    البته و صد البته بنده نيز واقف به اين امر هستم که در حوزه تاثيرات کلان بر اجتماع و نفوذ در باورها و ذائقه سازي امثال شبکه هاي اجتماعي و حتي وبلاگ هاي کم يا بي مخاطب نيز بسيار موثر هستند اما عرض بنده ناظر بر ادبيات جدي بود.
    يا علي مدد.
    پاسخ

    سلام.کاملا موافقم با نظرات شما.ممنون از حضورتان:)
    نکات خوبي بود

    سلام قصه گوي خوبم
    پندها و هشدارهايت بسيار عالي و کاربردي بود. متأسفانه وقتي يه داستان دنباله دار در وب نوشته ميشه ممکنه مسير اصلي داستان و حتي هدف اصلي نويسنده با نظرات مقطعي خوانندگان تحت الشعاع قرار بگيره. بنابراين نويسنده بايد از روحيه اي بسيار قوي برخوردار باشه تا شاکله ي اصلي داستان رو از دست نده. از طرفي چون هر بخش از داستان يا خاطره نويسي و ... با نظرات همزمان خواننده پيش ميره ، نويسنده بهتر ميتونه به نگاهش وسعت بيشتري در تجزيه تحليل گره هاي داستانش ببخشه.
    يادمه يه روز محمود دولت آبادي وقتي ميخواستم براي چاپ نقد رمان "سلوک" اش در مجله ي "نگاه نو" ازش اجازه بگيرم ميگفت : تو در اين نقد و نگاه ، زوايايي رو ديدي که خود من که نويسنده ي "سلوک" هستم ، نديده ام. کاش قبل از چاپ کتابم ، اول نقد تو رو خونده بودم.

    قصه گوي خوبم
    تو خود ِ باروني اصن. حالا خيلي احساس آرامش ميکنم.
    راستي اينکه کامنتاي من و پرنيان ، هميشه در همه ي پُستاي دوستان و غير دوستان ، کنار هم يا نزديک به هم قرار ميگيره؛ واسه خود منم خيلي جالب بوده. مثلا وقتي ميرم به وبلاگ آدمي که آدرسش به عقل جنّ هم نميرسه ، يهو مي بينم کامنت پرنيان هم اونجاست يا همون روز اونم مياد مي نويسه.
    دوسش دارم... خيلي زياد...
    سلام قصه گوي خوبم
    پندها و هشدارهايت بسيار عالي و کاربردي بود. متأسفانه وقتي يه داستان دنباله دار در وب نوشته ميشه ممکنه مسير اصلي داستان و حتي هدف اصلي نويسنده با نظرات مقطعي خوانندگان تحت الشعاع قرار بگيره. بنابراين نويسنده بايد از روحيه اي بسيار قوي برخوردار باشه تا شاکله ي اصلي داستان رو از دست نده. از طرفي چون هر بخش از داستان يا خاطره نويسي و ... با نظرات همزمان خواننده پيش ميره ، نويسنده بهتر ميتونه به نگاهش وسعت بيشتري در تجزيه تحليل گره هاي داستانش ببخشه.
    يادمه يه روز محمود دولت آبادي وقتي ميخواستم براي چاپ نقد رمان "سلوک" اش در مجله ي "نگاه نو" ازش اجازه بگيرم ميگفت : تو در اين نقد و نگاه ، زوايايي رو ديدي که خود من که نويسنده ي "سلوک" هستم ، نديده ام. کاش قبل از چاپ کتابم ، اول نقد تو رو خونده بودم.

    قصه گوي خوبم
    تو خود ِ باروني اصن. حالا خيلي احساس آرامش ميکنم.
    راستي اينکه کامنتاي من و پرنيان ، هميشه در همه ي پُستاي دوستان و غير دوستان ، کنار هم يا نزديک به هم قرار ميگيره؛ واسه خود منم خيلي جالب بوده. مثلا وقتي ميرم به وبلاگ آدمي که آدرسش به عقل جنّ هم نميرسه ، يهو مي بينم کامنت پرنيان هم اونجاست يا همون روز اونم مياد مي نويسه.
    دوسش دارم... خيلي زياد...
    پاسخ

    سلام بانو..قربان دوست داشتن هايت.پرنيان هم دوستت دارد مي گي نه از خودش بپرس.خوشبحال من که دوستاني چون شمادارم..ممنون از تحليلت. جالب بود و درست.(:
    آخ جون زودتر از ايليا اومدم
    بازم آخ جون.......
    به خودم مي بالم
    بي حواس تر از منم پيدا ميشه پس!
    من جاي تو بودم کشون کشون مي آوردمش اينجا ....
    چه معني ميده اين کارا .... والا به خدا ...
    پاسخ

    مهلت نداد برم پي اش ! پرشو آتيش زدن انگار فوري خودش پيداش شد(:
    سلام و آتش و عشق بانو ...
    اميدوارم اين مطلبت را همسرم نخواند
    در طول دسال وبلاگ نويسي م جنجال ما همين است که وبلاگ را رها کن همين نوشته ها را کتابش کن عزيزمن!
    و من وبلاگ را و لمس مخاطب را در نوشته هايش ترجيح مي دهم به هزار کتابي که نمي دانم خريدار کتابم چه بلايي سر کتابم خواهد آورد
    همچين حرف مي زنم مثل اينکه همينگوي هستم يا دست کمش ويکتور هوگو
    خودنويسنده پنداري هم آفتي است براي خودش
    باز هم بابت ديرآمدنم عذرميخواهم
    بنده را با ديوانه هاي تو خيابان يکي بدان بانو ...
    عشق و عاشقي حواس برايمان نگذاشته است ...
    جان فداي محبت دوست ...
    اينم گلش:
    پاسخ

    سلام.اگر بخواند هم خوشحال مي شوم. بالاخره هر کسي نظري دارد.من هم اينجا هر دو نظر را نوشته ام همينگوي عزيزم(:
    سلام

    وبلاگ نويسي براي خودش مقوله بسيار عجيبي است

    پيچيده و سخت

    نويسندگي از انواع ديگر نداشته ام بدانم اونا چطوريند

    ولي هشت سال وبلاگ نوشتم
    عين يه جنگ است
    پاسخ

    سلام.چقدر خوشحال مي شوم به من سر مي زنيد...بله وبلاگ نويسي براي خودش مقوله ي عجيبي ست.يقينا به زودي رشته ي کاملي هم مي شود.روانشناسي مستقل،نگارش متفاوت و حتي براي تجاري هايش بازار يابي هاي گوناگوني دارد.
    داريم بيت هاي خاكي و چشم انتظار توايم
    با غزلي بنام " خراساني ترين حبل المتين " چشم انتظاريم
    يا باد آن روزگاران ياد باد...
    به بيت هاي خاكي ما هم سر بزنيد
    موفق باشيد
    پاسخ

    خواندمت. زيبا بود.

    مطلب جالب و مفيدي بود ممنون

    لينک هم مي شويد

    پاسخ

    ممنون
    سلام
    موافقم شديد
    وبلاگ نويسي داستان نويسي نيست
    و يک جورايي اعتيادآوره
    تسکين موقت براي دردي که در دل داري و به گوش بقيه ميرسوني
    يه جور بلند فکر کردنه

    پاسخ

    موافقم شدييييييييييد(:
     <      1   2