• وبلاگ : دريا و من
  • يادداشت : چشم بينا و گوش شنوا
  • نظرات : 5 خصوصي ، 8 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام قصه گوي عزيز
    من اشتياق زيادي دارم که مريد شما بشم
    مطالبي که ميذاريد همون چيزيه که روح تشنه ام طالبشه
    و با همه وجود درک ميکنم
    ميخوام و آرزومه بنويسم
    ولي خيلي سرم شلوغه
    نميتونم تمرکز کنم روي مدام نوشتن
    ميخوام بدونم اگه حتي همين مشغوليتها رو بنويسم ممکنه به داستاني منتهي بشه
    داستاني که هدفش مشخصه درونمايه هم داره ولي به طرز عجيبي از اين شاخه به اون شاخه ميپره
    خيلي دوست دارم بتونم کتابي بنويسم که از نشون دادنش به بقيه نترسم
    کار دم دستي نباشه و نوشته من باشه
    ميخوام خودمو در نوشته هام حفظ کنم
    شايد خودخواهيه ولي ميخوام صداي من در نوشته هام به گوش برسه
    که تنها به همين صورت متفاوت ميشه
    پاسخ

    سلام دوست من...مريد چيه؟؟؟نترس عزيزم حتما بنويس...داستان همان دلمشغوليهاي نويسنده است که گاهي لباس مبدل پوشيده...دل مشغوليهايت را بدون ترس بنويس چون مي تواني بعدا اصلاحش کني اما موقع نوشتن فقط بنويس...بعدها مي تواني بارها و بارها بازنويسي اش کني تا همان شود که مي خواهي و نه تنها از نشان دادنش نترسي که به آن افتخار هم کني.خودم اولين خواننده اش خواهم شد(لبخند)