به نام خدا
فکر می کنم کلاس سوم ابتدایی بودیم که درسی داشتیم به نام "چشم بینا و گوش شنوا داشته باشیم."
پروین قرار بود انشایی بنویسد و چیزهایی که می بیند توصیف کند.البته آن موقع ما زیاد به این مسئله توجه نداشتیم و آنچه برایمان مهم بود املای بینا و شنوا و پروین و توصیف و وصف و گنجشکان بود!
بعد از این همه سال هنوز هم یکی از مهم ترین اصول نویسندگی داشتن چشم بینا و گوش شنواست.
توصیف آنچه می بینی (حتی اگر دیدن در ذهنت باشد)به طوری که خواننده هم دقیقا آنچه تو دیده ای ببیند هنر ارزشمندی ست.
موراکامی استاد توصیفات است.خودم این اسم را رویش گذاشته ام.از خواندن توصیفات بی نظیرش لذت می برم.طوری شخصیت ،صحنه یا اتفاق را وصف می کند که طور دیگری نمی توانی آن را ببینی!در عین حال توصیفاتش خسته کننده و تکراری نیست.
به قول استاد نانسی استراوس(استاد نوشتن خلاق دانشگاه میشیگان)هنر این است که طوری توصیف کنیم که راه تخیل خواننده را ببندیم!
بله خواننده باید آنچه ما خلق کرده ایم تصور کند نه آنچه خودش می خواهد!
چشم بینا و گوش شنوا و قلم نویسا داشته باشیم!
پ.ن:دلم برای شخصیت های رمانم تنگ شده...چند روزی ست نتوانسته ام به سراغشان بروم.دعا کنید فراموشم نکرده باشند...