به نام خدا
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست
من از تو می نویسم و این کیمیا کم است
****
دریا صدا که میزندم وقت کار نیست
دیگر مرا به مشغله ای اختیار نیست
پر میکشم به جانب همبغض هر شبم
-آئینه ای که هیچ زمانش غبار نیست-
دریا و من چقدر شبیهیم گرچه باز
من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست
با او چه خوب میشود از حال خویش گفت
دریا که از اهالی این روزگار نیست
امشب ولی هوای جنون موج میزند
دریا سرش به هیچ سری سازگار نیست
ای کاش از تو هیچ نمیگفتمش، ببین
دریا هم اینچنین که منم بردبار نیست
(بهمنی)
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
اما من هم بردبار نیستم.مثل دریا...
دریای طوفانی را دوست دارم .صدای موج هایی که به صخره های کنار ساحل می خورند انگار صدای فریادهای نزده ی من است ...دریا از طرف من فریاد می زند و من آرام می شوم.
دلم برای دریا تنگ شده است.
سخت است دلت گرفته باشد و بخواهی این دلگرفتگی را در نوشته ات نشان ندهی...دریا کمک کن تا بیابم ساحلم را!
شاید فرصت خوبی باشد که با این دلِ گرفته بروم سراغ آن قسمت هایی از رمانم که در آن دل "پرستو "گرفته یا دل "محمد جواد" یا دل "روح اله" یا حتی دل "مادرجان"...
*
پ.ن:پارسی بلاگ را دوست دارم به خاطر خیلی چیزهایش .در آن احساس امنیت می کنم .اما اگر روزی بارو بندیلم را بستم و از آن کوچ کردم بدانید که فقط برای یک جمله ست :
(این کاربر هیچ دوستی ندارد)
بار منفی این جمله خیلی زیاد است.با اینکه دوستان خیلی خیلی خوبی دارم و به فکر ایجاد دوستی های تازه هم نیستم باز هم دیدن این جمله حس بدی برایم دارد.
خب لا اقل بنویس :
(این کاربر هیچ دوستی در پارسی بلاگ ندارد)
پ.ن2-صدای آرامش بخشی ست.گوش کنید:
http://avaline.ir/media/k2/attachments/Sea_storm.mp3